شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت هفتم
زمان ارسال : ۲۸۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
"فلش بک"
سبد فروشگاه رو جلوی پام حرکت می دادم و از قفسه ها چیپس و پفک بر می داشتم. فروشگاه شبانه روزی بود و الان ساعت نزدیک به دوازده شب! عقربه های ساعت با تیک و تاک روی دوازده ایستاد و چندبار صدای مهیبی برای اعلام نیمه شب داد. صدای چرخ های س ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ریحانه
10خیلی رمانت قشنگه من خیلی دوسش داشتم 😍میدونی احساس میکنم پسره الیسا رو دوس داره 😁